بريالي :فروغي که جاويدانه شد
دکترضياصديقي دکترضياصديقي

در لانه يي خاطرات غم نامه قلب

جرس قافله های سفرت تا به ابد

موج خونين جگری است

اما ...

در وادی طوفاني پيکار و نبرد

تفسير تو بر واقعيت دفتر تاريخ

حق دين وطني است

 

در شرايط تلخ اجتماعي و سياسي امروز و در اين برهه ويژه يي بحراني دوران کنوني فرازه های ناهموار سفر مبارزهء ملت داغدار افغانستان در بحبوحه کشاکش گريز از سياهي ها و جعل اصالت،گريز از برزخ نفرت ها و فقر و محروميت،گريز از ضحاک استبداد جهالت نامردمي و تعدی مطلق فقر رسالت انساني در تکاپوی خلاقيت ديوان نوين مبارزه برای رخت بست ظلمت ها و تأمين عدالت و زنده گي انساني بربست کانون نهضت آزاديخواهي در گوشه يي از شرق و در قلب آسيا در چنگ فلاخن قانونيت زنده گي و سرنوشت در اسارت تراژيدی ديگر يکي از فرزندان صديق و سرفراز و يکي از بزرگ مردان با وقار تاريخ غوغايي جنبش مترقي افغانستان را بريالي گرامي را،بريالي عزيز را،اين آئينهء رويين واقعيت تفکر کارنامه های فردا را از دست داد.

و اينک در صف رادمردان دلير آريانای کهن قامت زيبای يک مبارز نستوه يک يار دلنشين و يک عيار بيباک از شلاق سرکوبي های دوران به خاک خفت .

آری ! بريالي به جاويدانگي پيوست اما روح بزرگ ملکوتي اش ، روان منزه و پاکيزه اش،انديشه های والای انساني اش در ريگستان بغرنج و نافرجام مبارزه برای کاوه گران نسل جديد، برای پرچم داران عدالت،آزادی و شرافت انساني فروغ هستي جاويدان شد .

و فارغ از وابسته گي های فردی و گرايش های انديشوی اين حقيقت را بايد تکرار کرد که تفسير هويت بريالي و تشخيص لنگر شخصيت وی منحيث يکي از چهره های درخشان و يکي از مشعلداران پاک نهاد جنبش مترقي و حرکت انقلابي نهضت چپ بالاتر از آن است که در مملکت نوشتار تصوير شود .

با وصف آن واقعيت اين است که شخصيت اين فرهيخته مرد تاريخ نهضت معاصر به حيث يکي از آموزنده گان جوان مکتب صداقت و وطن پرستي آيين کارمل فقيد در خدمت آرمان انسان محروم وطن تشکل يافت و از اينرو با نجابت فرهنگ عالي انساني نه تنها از لحاظ سياسي تمام هستي و سرانجام زنده گي اش را فدای اين امربزرگ انساني نمود،بلکه سراسر زنده گي پرافتخارش از آغاز نوجواني تا بلندی های اوج قدرت و مقام سياسي متواضع،صميمي،فروتن،فاقد پيرايه و فارغ از تجمل باقي ماند.وی با آواز رسا،دانش سرشار و تندی ديدگاه تحليلي که داشت توانست به حيث سخن گوی راستين انجمن سياسي حزب در عرصه روابط بين المللي و همچنان در شناخت روان مردمش چنان در ارزيابي کجروی ها زنده گي و کار حزبي و تشخيص جامعه افغاني به تحليل واکنش های حاد مسايل مبرم نايل آيد و براساس آن علي رغم همهء پاليسي های دستوری زمان در اتخاذ تصاميم برداشت پنداری و تشريفاتي را نپذيرفت .

از اينرو محمودبريالي دشمن بي خردی،فرومايه گي و بي فرهنگي به خصوص در داخل صفوف نهضت انقلابي بود.به اين حساب مبارزه وی برای رهيابي بر دگرگوني فرهنگي و اساسات دموکراسي سازماني در زايش انساني کردن اين فرهنگ بر محور واقع گرايي و گريز از باتلاق فرسايشي روابط انحرافي ديروز مخالفاني برايش آفريد.

گوشه يي اين حقيقت را مي توان از لای يک نگر کلي بر ماهيت طرز انديشي تخيلي "سفته گي های تحقيقي" ويژه گي های نوشتاری و بالاخره مرزبندی های سياسي – گروهي از انباشته های انقطاعي تفکر شکسته ديروز حزب دموکراتيک خلق افغانستان و برخي از سازمان های نام نهاد تحول طلب ديگر برون مرزی مبني بر سير انکشاف رويدادهای سه دهه اخير و سرشيب کنوني قدرت سياسي به خوبي دريافت .

اين گونه اتهامات بي بنياد تحت عناوين تيوری های خودبافتهء چون : "مبارزه طبقاتي برگشت به عقب و يک بن بست بي علاج فکری"،"پايان از خودبيگانگي در سوسياليزم افغاني"،"تحريف پلوراليزم سياسي"،"نيرنگ های جديد ياران ديروز" و "چپ نو و پايان انديشه مارکسيستي" يکي پي ديگر برای گرفتن انتقام از سير قضاوت تاريخ بميان آمد.

اما در موجوديت درايت وی و حقيقت امروز زنده گي سياسي اين آجيل های زهری جعل اصالت ديروز به حيث پديده های گمراه و حيله گر آنقدر در درون هسته زايي اش عجين شده و محوری باقي ماند که توانايي زايش خلاقيت را برای انگيزش باهمي انديشه هايش جهت دگرساختن و ديگراندوختن نداشت .

ولي بريالي با تحليل دقيقي که از دگرگوني های جهان و افغانستان مبني بر موجوديت شدت تناقضات اجتماعي و برگشت شدت انتوگونيزم سياسي در روند مناسبات بين المللي داشت در موجوديت استراتيژی خطرناک ليبراليزم جديد و درک رخداد های جنون آميز قرن بيست و يک برای صف آرايي جديد نهضت مترقي در يک هسته واحد با صداقت و ايمان داری تصميم گرفت و چون برای شخصيتي مانند وی تکرار درامه مضحک ديروز به هيچ وجهه قابل پذيرش نبود به اين جهت راه يافت،وی برای تشخيص رسالت جديد و شعار جديد در زيرنام همگاني نهضت فراگير سياسي يگانه راه نجات و يک ابتکار بزرگ بود.

با جسارت،خلاقيت و نيروی سازماندهي که اين بزرگ مرد زنده ياد داشت توانست در موقعيت زماني کوتاه در تشکل و باهمي نيروی عظيمي از صفوف مبارزان نهضت مترقي موفقيت شاياني بدست آرد.

ماتمسرای بعد از مرگ اش از کناره تا کناره يي اقيانوس ها و در بين مليون ها مردم شريف و وطن پرست افغانستان شهادت بزرگي شخصيت و اثبات حقانيت راه و آرمان اين مرد حماسه زمانه هاست .

پس آنهايي که معرفي واژه انقلاب را در سيمای انديشه های دانتون چکامه های خونين ديکتاتوری ژاکوبن ها تمثيل مي نمايند،بهتر است تا انديشه های دموکراسي را در پرتو افکار روسو،لاک و مونتيکو نيز به بررسي گيرند تا باشد تعادل و انصاف در معيار قضاوت وجداني شان استقرار نسبي داشته باشد .

به هرحال دادگر نهايي در مورد شخصيت،تفکر،انديشه و کارنامه های بريالي تاريخ آينده افغانستان خواهد بود،گرچه برخي از جستارهای عناوين واقعيت اين تاريخ فرسايشي و بيمار است،اما تاريخ سازان معاصر دوران ما جوهر اين هستي را در قلب خود برای نسل های ديگر به امانت خواهند گرفت .

به نظرم آنچه امروز برای بقای نهضت و در مجموع جنبش چپ افغاني قابل اهميت است رسايي و بلندی صدای آرمان بريالي برای وحدت،صداقت،پايداری،جسارت و استواری برای شوريدن پرچم و تحليل منطقي قاموس مبارزه است .

پس در حکم فرآورد اين هدف والای انساني فقط نيم کاسه ها را بايد شکست .

روح اين ابر مرد گرامي شاد و انديشه هايش جاويدان باد .

 


January 9th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها